آقای رئیس دانشگاه
علیاکبر سیاسی 18دی 1333، از ریاست دانشگاه تهران برکنار شد
حمیدرضا محمدی
خود از مؤسسان دانشگاه تهران بود و 12سال هم سکاندار آن. کاری بهکار حاکم نداشت. برای صلاح و فلاحِ دانشگاه، آنچه را مناسب میدید، میرفت و میگرفت. استقلال دانشگاه برایش از همهچیز بالاتر بود. برای همین هم بود که تا وقتی آنجا فعالیت کرد، رؤسای دانشکدهها را استادان انتخاب میکردند و رئیس دانشگاه هم، منتخب شورای رؤسای دانشکدهها بود. حکومت، نقشی در عزل و نصب نداشت؛ یعنی او نگذاشت چنین شود. آنجا هم که احساس کرد، شاه میخواهد رئیس دانشگاه را هم خودش تعیین کند، عطایش را به لقایش بخشید. یکسال پس از کودتای سال32، وقتی 12استاد دانشگاه تهران، در مخالفت با کنسرسیوم نفتی نامه نوشتند، زاهدی که نخستوزیر دولت کودتا بود، «آقای رئیس دانشگاه» را خواست و گفت که «اعلیحضرت فوقالعاده خشمناکاند و اخراج فوری اینها را میخواهند.» و او هم تمامقد از آنها دفاع کرد و گفت که «اگر دستم را قطع کنند با ابلاغ اخراج این استادان موافقت نخواهم کرد». همین هم، بلای جانش شد.
اما درباره علیاکبر سیاسی و خدماتش که جز ریاست دانشگاه، وزارت فرهنگ و امورخارجه را هم تجربه کرده بود، ازجمله موارد مغفول، آن است که مسبب ایجاد کوی دانشگاه در اراضی امیرآباد شد. او که وضع نابهنجار بسیاری از دانشجویانی که از شهرستانها میآمدند و ناچار بودند در مسافرخانهها یا در جاهای نامناسب دیگر خانه کنند دیده بود، بر آن شد تا یک شهرک دانشگاهی احداث کند. زمینهای موسع امیرآباد، در سالهای جنگ جهانی دوم، در اختیار قوای آمریکایی بود و از اساس متعلق به وزارت جنگ. او اما با یادآورشدن این مهم که ارتش در همه اطراف تهران میتواند برای خود جا پیدا کند، درصورتیکه امیرآباد نزدیک دانشگاه تهران است و دانشجویان میتوانند بهآسانی بین این دو محل رفتوآمد کنند، توانست شاه را متقاعد کند. تلاش خردورزانه و دوراندیشانه او سرانجام کارگر افتاد و بخشی از امیرآباد شد کوی دانشگاه تهران.